سینمای معاصر جان می گیرد
این درست است که مردم بیشتر من را با نقش های کمدی به یاد دارند اما برای من بازی در یک نقش جدی چیز غریبی نبود. این که درباره تاریخ معاصر ما کم فیلم ساخته شده، خلاء سینمای ماست، قبلا شاید بیشتر ساخته می شد روی این حساب که تلاش شد صحنه های دفاع مقدس ثبت شود اما سینمای معاصر نادیده گرفته شد. خیلی خوب است که حالا سینمای معاصر ما دارد جان می گیرد، مهدویان کارش را خیلی خوب بلد است و این برای یک بازیگر دلگرمی بزرگی است. وقتی خیالت از آن طرف راحت باشد، راحت و آسوده مقابل دوربین می روی و کار خودت را می کنی.
ترس داشتم
خیلی دوست داشتم یک نقش جدی بازی کنم چون احساس می کردم که در این حوزه حرف برای گفتن دارم. نقش های جدی زیادی پیشنهاد می شد اما این نقش برایم خیلی دوست داشتنی بود. از این که تماشاگر این نقش را از من باور می کند یا نه، ترس داشتم. نقش من مابه ازای بیرونی هم داشت و از این لحاظ هم ترس داشتم و می خواستم افرادی که آن شخصیت واقعی را می شناسند، ایفای نقش را دوست داشته باشند. با همه این ترس ها خوشبختانه احساسم این است که اتفاق هنری خوبی افتاده و خیلی ها را تحت تاثیر قرار داده است، کار با آقای مهدویان فوق العاده بود، هم اخلاقی، هم تخصصی.
این فیلم، فیلم بهتری است
یک جورهایی سرقفلی فیلمهای حسین هستم. خودش مرا کشف کرده و خودش هم باید مرا به نتیجه برساند. من و حسین رفیقیم. اتفاقا من جزو اولین نفراتی بودم که حسین برای این فیلم با من تماس گرفت و صحبت کرد. گفت میخواهم یک فیلم بسازم، آمادهای؟ گفتم میآیم دستیارت میشوم. گفت دستیار چیه؟ میخواهم بازی کنی. فعلا که هر کاری حسین بسازد، من به عنوان بازیگر در آن هستم، مگر اینکه روزی دعوایمان بشود. «ماجرای نیمروز» را خیلی دوست دارم، هرچند از نظر نوع کار قابل مقایسه با «ایستاده در غبار» نیست و دنیای دو فیلم با هم فرق می کند، اما من فکر می کنم این فیلم، فیلم بهتری است.
در دام فریب
«ماجرای نیمروز» دو بازیگر اصلی زن هم دارد، «لیندا کیانی» و «محیا دهقانی». دو بازیگری که هرچند تعداد سکانس های حضورشان در فیلم چندان طولانی نیست اما بخش مهمی از اتفاقات دهه 60 و فریب کاری های سازمان مجاهدین خلق را روایت می کند. دختران جوانی که با حیله های منافقان، به این باور می رسند که برای پایبندی به اهداف سازمان، نه تنها خوردن سیانور که حتی کشتن خواهر هم اقدامی فداکارانه است. یکی پشیمان می شود و راه بازگشت در پیش می گیرد و دیگری تا پای مرگ از سراب باورها چشم بر نمی دارد.
غافلگیری مخاطب
ایفای نقش مهدی پاکدل در ماجرای نیمروز هم برای مخاطب جذاب است و او را با یک غافلگیری مواجه می کند. روایت نقش مسعود کشمیری در جریان ترورهای سال 1360، بخش مهمی از ماجرای نیمروز است که پاکدل ایفای نقش آن را بر عهده داشته است. او در این باره می گوید: باور کنید اگر فیلمنامه را به من میدادند و میگفتند خودت یک نقش را انتخاب کن، قطعا مسعود کشمیری را انتخاب میکردم، چون نقش بسیار عجیب و جالبی است؛ این کاراکتر بازیگری میخواست که من با وجود کوتاه بودن دلم میخواست آن را بازی کنم.