علیرضا قزوه
تو شیر شرزهای از بیشهات برون شدهای
چنین که رهسپر وادی جنون شدهای
تو کیستی؟ یل ام البنین! گل خونین!
سر بریده خورشید غرق خون شدهای
سر تو را به سر نی زدند مثل حسین(ع)
چه اعتبار و چه حیثیت فزون شدهای
نماد غیرت ایران! سیاوش ایمان!
شکیب زینبی و صبر آزمون شدهای
کدام منطق و شعر از تو میتواند گفت؟
هزار بغض مزامیر ارغنون شدهای
به نام رایت توحید هرزه می لافد
سیاه بیرق پوسیده نگون شدهای
سر تو را به طبق میبرد به نزد یزید
گناه زاد هوس باره زبون شدهای
ستاره دور سرت گریه میکند هر شب
شهاب ثاقب و خورشید بی سکون شدهای
سرت سلامت اگر سر نماند روی تنت
تو راز گمشده آن عقیق خون شدهای
محسن ناصحی
خوشا آن مسافر که منزل ندارد
که دل دارد و پای در گل ندارد
رسیدن ، به عشق است آری ، که گفته است؟
که عاشق شدن کار با دل ندارد
رسیدن چه نزدیک و ماندن چه دور است
و این راه جز عشق ، حاصل ندارد
شهیدان همان جاده ای را گذشتند
که جز راست یک دور باطل ندارد
به دریا رسیدن نصیب شهیدی است
که دلبستگی نزد ساحل ندارد
خوشا آن شهیدی که گمنام ماند و
ردی در میان مقاتل ندارد
خوشا آن شهیدی که هنگام رفتن
به دل ترسی از خشم قاتل ندارد
سرش را بریدند و در زیر لب گفت
فدای سرت ، سَر که قابل ندارد
من از کربلا با توام حضرت عشق !
بفرما بمیرم ! نگو دل ندارد
بفرما بمیرم بفرما بسوزم
چه آتش چه شمشیر ، مشکل ندارد
غلامرضا غلامپور دهسرخی
تا کی به امید این و آن ، برخیزیم
باید که به کف گرفته جان برخیزیم
صدها حججی برای دین سردادند
تا ما و تو از خواب گران برخیزیم
عارفه دهقانی
عشق است چنین لاله پرپر دادن!
در راهِ شما، علیِ اکبر دادن!
آقا! سر و دل فداییِ زینبتان!
دلداده شدن خوش است با سَر دادن!
پیمان طالبی
ای تیغ! استخاره مکن! آب دیده شو
ای تن! جریحه دار شو! ای سر! بریده شو!
یک بار هم شده بزن از سینه ام برون!
فریاد بی صدای من! آنک شنیده شو
از بین دلبران به جلوت در آمده
ای دل بیا و عاشق یار ندیده شو!
گر باتو دعوی غم ام المصائب است
چون تیغ منحنی حسینش، خمیده شو
خاکی اگر، به رشته تسبیح دربیا
گر قطره ای، ز آب وضویی چکیده شو
با مرگ چیزی عاید انسان نمی شود
این راه بهتر است : شهید عقیده شو!
پروانه وار در تن پیله نهان شدی
بر دست ها شهید من! این بار دیده شو
ای شعر! اگر حدیث تو مضمون چشم اوست
بیخود نگیر وقت غزل را، قصیده شو!
علی داوودی
کی از تهدید میترسیم و از تحریم میمیریم
بکش ما را که با هر مرگ جانی تازه میگیریم
هوای کربلا با ماست با هر شور عاشوراست
سر جاری شدن داریم اگر اشکی سرازیریم
محمد مهدی سیار
یک عمر فقط از تو نشان پرسیدم
یک عمر فقط نام تو را بوسیدم
شیرینی نام تو گلویم را زد
من شهد شهادت این چنین نوشیدم
بهروز قزلباش
در آغوش نفس خون میکنم امواج دریا را
جهان در آب چون یاقوت گیرد آتش ما را
فدای تارمویت یاحسین اینسر که قابل نیست
چراغان میکنم با سرخیخون دشت و صحرا را
نمیارزد جهان جز آن که گیرم از تو مینایی
نمیخواهم شراری بی تو از مینوی معنا را
در این خاکستر از ققنوس ما، پرواز میسوزد
به دوش باد و آتش میبرد این بار دنیا را
مجال دیگری دارد زمین تا باز برخیزد
محرم میرسد، عباس؛ علم دار است هیجا را
جهان فانی است الا وجه ربی، من یقین دارم
که خطِّ هستی از ما مینویسد سطرِ اعلی را
حرم امن است و ما فرزندِ خاکِ نینوا ماندیم
چه غم گر بشکند دشمن، سرِ آیینه ما را