حسن اسحاقی
خبر آمد خبری در راه است
اربعین دگری در راه است
بعد از این مدعی عشق کجاست
عاشق معتبری در راه است
عشق هم مرتبه دارد به خدا
عاشق خون جگری در راه است
او سرش رفته که قولش نرود
مردم شهر! سری در راه است
"سر" خودش گریه کن ارباب است
باز چشمان تری در راه است
کودکی خواب ز چشمش افتاد
خبر آمد پدری در راه است
حسین مودب
ما اگر گم گشته راهیم عیب از جاده نیست
از سفر میماند آری! هرکسی آماده نیست
آب و نان از آنِ دونان، آسمان سهم شما
این قفس سقف نگاه مردم آزاده نیست
پیش پای دوست سر افتاد، اما سربلند
پیشِ پا افتاده اما پیشِپا افتاده نیست
از وضو با خونِ دل آن "گونه" گل انداخته...
خنده مستانه این زخمها از باده نیست
ساده از این کوچهها این نامها رد میشویم
رد شدن از معبر خون شهیدان ساده نیست
غلامرضا غلامپور دهسرخی
تاکی به امید این وآن برخیزیم
باید که به کف گرفته جان برخیزیم
صدها حججی برای دین سردادند
تا ماوتو از خواب گران برخیزیم
*
جان برکف و عاشق است و ایمان دارد
هنگام نبرد خوی شیران دارد
در راه دفاع از حریم قرآن
صدها حججی کشور ایران دارد
*
ایثاروشجاعت و وفا را دیدم
رزمنده مخلص خدا را دیدم
وقتی حججی اسیر جلادان بود
آن لحظه غروب کربلا را دیدم
عبدالرحیم سعیدی راد
یکی از دورتر خنجر درآورد
برید انگشت و انگشتر درآورد
جوان سیدی شد کربلایی
سری در بین سرها سر درآورد
*
تو را دیدم برادر یادم آمد
جوانمردی «اکبر» یادم آمد
سرت را روی نی دیدم، دریغا
دوباره قصه «سر» یادم آمد
*
یکی نخلی شد اما نخل بی سر
یکی شد کشته ا... اکبر
جلوی این خبرها را بگیرید
نگوید هیچ کس این را به مادر