آیت ا... صافی گلپایگانی
آفتاب آسمان مجد و رحمت زینب است
حامی توحید و قرآن و ولایت زینب است
درّ دریاى فضیلت عنصر شرم و عفاف
قهرمان عرصه صبر و شهامت زینب است
در دمشق و کوفه با آن خطبههاى آتشین
آن که سوزانید بنیاد شقاوت زینب است
آن که زد بر ریشه بیداد و طغیان یزید
و آن که احیا کرد آیین عدالت زینب است
معدن ایمان و تصمیم و ثبات و اقتدار
مشعل انوار تابان هدایت زینب است
در قیام کربلا گردید همکار حسین
در ره شام بلا کوه جلالت زینب است
و آن که در امواج دریاى خروشان بـلا
امتحانها داد بـا عزم و شجاعت زینب است
همچو باب و مام و جدّ خویش در روز جزا
آن که دارد از خدا اذن شفاعت زینب است
محمدعلی مجاهدی (پروانه)
آن چه از من خواستی با کاروان آوردهام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام
از در و دیوار عالم فتنه میبارید و من
بیپناهان را بدین دارالامان آوردهام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدینجا با فغان آوردهام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آوردهام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوشتر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آوردهام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
از برایت دامنی اشک روان آوردهام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آوردهام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آوردهام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشهای از درد دل را بر زبان آوردهام
عباس خوش عمل
اسطوره صبر و استقامت زینب
مفهوم تقدس و کرامت زینب
با یاری عدل تا ابد احیا کرد
توحید و نبوت و امامت زینب
سید رضا مؤید
ای سرکه بود بار غمت بر دوشم
زود است که داغ تو کند گل پوشم
بر خطبه من تو گوش کردی اکنون
قرآن تو بخوان که من سراپا گوشم
عبدالرحیم سعیدی راد
عطش را
کویر میشناسد
و سوز دل «زینب» را
خورشید؛
که سر آن ندارد
تا طلوعی دیگر
داشته باشد.
حمیدرضا شکارسری
راه مانده است و پای آبلهدار
شن و صحرا و خشم قافلهدار
سفر این بار، داغدار و اسیر
آه با دست و پای سلسلهدار
روز، سیلی و تازیانه و زخم
شب، سیاه و بلند و نافلهدار
این طرف جای خالی کودک
آن طرف یک سپاه حرملهدار
سرد و ساکت به شیشه میماند
مُرد آن آسمان چلچلهدار
علقمه مانده شرمسار از خود
میرود کاروان از او گِلهدار
سفر انگار انتهایش نیست
باز راه است و پای آبلهدار
مهدی جهاندار
ای آفتاب ماه شبستان کیستی
چادرنشین ظهر بیابان کیستی
دلواپس لبان ترک خورده که ای
چشم انتظار ساقی عطشان کیستی
امشب خراب یک دو نماز نشستهای
فردا شب از خرابه نشینان کیستی
وقت وداع ِ ساحل و دریا حکایتی است
آرامش تلاطم توفان کیستی
عالم تمام بی سر و سامان زینبند
جان حسین، بی سر و سامان کیستی