با خانمان
تعداد بازدید : 26
پنگوئنها بر فراز آمازون
نویسنده : زهرا فرنیا | طنزپرداز
بالاخره به این نتیجه رسیدم که شانس من برای ازدواج در وطن با پسر وطنی، تقریبا چیزی شبیه شانس پرواز پنگوئنها بر فراز رودخانه آمازونه. از طرفی هیشکی هم نگفته نیمه گمشدهتون افتاده توی کوچه بغلی یا نهایتا پسر فامیل دور خالهبزرگه زن داییتونه. گاهی لازمه برای رسیدن بهش بگردین، تلاش کنین. اگه همین بغل بود که بهش نمیگفتن: گم شده!
به خاطر همین تصمیم گرفتم ببینم نیمه گمشدهم، روسیه نیفتاده؟ حالا چرا روسیه؟ چهار سال درسش رو توی دانشگاه نخوندم که بفهمم توی آلمان افتاده. از دانشگاه بهم ماموریت دادن برم دنبال هیئت روسی، متشکل از یک آقای خوش قد و بالا و سایرین. روسی حرف زدن من هم تعریفی نداره ولی مشکل اینه که وقت نمیکنم. بهخاطر همین شب قبلش نشستم کل چهار سال رو در عرض دو ساعت مرور کردم، جنگ و صلح رو خوندم و شیرینی روسی درست کردم.
ساعت چهار صبح بیدار شدم، ساعت شش فرودگاه بودم. (به خودم مربوطه چرا دوران دانشجویی، کلاسهای هشت صبح رو نمیرفتم!) روی تابلو به روسی اسم اون آقا و سایرین رو نوشتم و ای دل غافل! سایرین بودن و اون آقا نبود. گفتن متاسفانه یهدونه از این ویروس جدیدا گرفته. آخه این علم پزشکی چرا پیشرفت نمیکنه که تو سفر به این مهمی رو ازدست ندی؟
اینو گفتم که بگم ما دانشجوهای تنبلی نیستیم. ما درسنخون نیستیم. بلکه ما انگیزه نداریم. شما به ما بگو ته این روسی یاد گرفتن به کجا ختم میشه، ما روابطمون با روسیه رو چندپله از اینی هم که هست بهتر میکنیم. اون بالا رو ببینین. چه خبره؟ کوچ دستهجمعی پنگوئنها به آمازون! خیلی هم عالی.