گزارش تاریخی
تعداد بازدید : 89
طرح گرسنگی؛نقشه ای که نازی ها برای مرگ۳۰ میلیون روس کشیدند
آنتونی بیور
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
هنگامی که هیتلر در دسامبر ۱۹۴۰ تصمیم خود را برای لشکرکشی به اتحاد جماهیر شوروی عملی کرد، در واقع دو هشدار تاریخی بیسمارک[صدراعظم نامدار آلمان در قرن 19] را نادیده گرفت. بیسمارک سالها پیش از آن، درباره حمله به شوروی و همینطور خطرات بزرگ یک جنگ به اصطلاح دوجبههای، هشدار داده بود. هدف دیرینه و احساسی هیتلر مبنی بر «خرد کردن و درهم شکستن بلشویسم»، در واقع هدفی بود که وی کاملا به آن اعتقاد داشت و از یک ایدئولوژی نشأت میگرفت. با این حال، هیتلر در توجیه این ایده خود، برای ژنرالهای شکاک و مردد آلمانی، از حمله و اشغال روسیه به عنوان مطمئنترین راه برای وادار کردن بریتانیا به اتحاد با آلمان یاد میکرد. هیتلر ادعا میکرد که بلافاصله پس از مغلوب شدن روسیه، ژاپن در موقعیتی قرار خواهد گرفت که بتواند توجه آمریکا از اروپا را منحرف و حواس واشنگتن را به پاسیفیک[اقیانوس آرام] معطوف کند. هدف استراتژیک رهبران حکومت نازی این بود که نفت و مواد غذایی مورد نیاز آلمان را از طریق شوروی تامین کنند. آنها بر این باور بودند که در صورت تحقق این هدف، رایش سوم نیز به قدرتی بلامنازع و شکستناپذیر بدل خواهد شد. اگرچه هیتلر از نظر رفتاری و انتخاب اهداف، بسیار تنوعطلب بود و خیلی زود از هدف اولیه دور میشد؛ اما ایده لشکرکشی و اشغال اتحاد جماهیر شوروی در واقع به سالهای دور، یعنی اواخر جنگ اول جهانی بازمیگشت و هیتلر همچنان بر آن اصرار داشت. اشغال اوکراین در سال ۱۹۱۸ توسط لشکریان آلمانی تحت فرماندهی ژنرال «هرمان فون آیشهورن»، همواره هیتلر را تحت تاثیر قرار میداد و با یادآوری این پیروزی، بیش از اندازه شاد میشد. به همین دلیل، پیشوای نازی، به شدت بر این باور بود که تحت کنترل درآمدن دوباره این منطقه توسط آلمان، میتواند به تنهایی از تکرار تاریخ جلوگیری کند. به عبارت روشنتر، به باور هیتلر چنانچه آلمان بار دیگر موفق به اشغال اوکراین میشد، بریتانیا دیگر نمیتوانست مانند جنگ اول جهانی آلمان را محاصره کند و به تبع آن، از بروز و تکرار آن قحطی وحشتناک و کشنده جلوگیری به عمل میآمد. در تمام سالهای نیمه نخست سال ۱۹۴۱، استالین، رهبر شوروی، نسبت به اهداف بریتانیا بسیار مشکوک بود و گمان میکرد که نخستوزیر وینستون چرچیل، قصد دارد آلمان و شوروی را به جان هم بیندازد تا کشور تحت فشار قرار گرفته خود را از این مهلکه نجات دهد. به همین دلیل بود که حاکم کرملین، همه هشدارهای بریتانیا را درباره آمادگی آلمان برای حمله به شوروی نشنیده گرفت و گفت که از نظر او، همه این هشدارها، چیزی بیشتر از «مشتی تحریکات انگلیسی» نیست. جالب آنکه استالین حتی از اخبار و اطلاعات سرویسهای مخفی خود نیز خشمگین میشد و دلیل همه این اطلاعات نادرست و گمراهکننده را به فساد کشیده شدن ماموران شوروی در خارج از کشور میدانست!
ارتش سرخ شوروی در تابستان ۱۹۴۱ در موقعیتی نبود که توان انجام یک حمله بزرگ را داشته باشد. به هر حال، هرچه بود هیتلر، در تصمیم خود برای حمله به شوروی کاملا راسخ نشان میداد و از مدتها پیش در انتظار فرصتی مناسب برای نیل به این هدف دیرینه به سر میبرد. از سوی دیگر، ظاهراً استالین هم پیشنهاد ژنرالهایش را برای انجام حمله پیشگیرانه علیه آلمان در زمستان ۱۹۴۱ نپذیرفت و در عوض، انجام چنین حملهای را به سال ۱۹۴۲ موکول کرد و البته گفت که این موافقت تنها در صورت آموزشهای بهتر نیروهای ارتش سرخ و برخورداری آنها از اسلحه و تجهیزات بهتر حاصل خواهد شد. در واقع، همه محاسبات اولیه و پیشین استالین به دلیل تسلیم ارتش فرانسه در ژوئن ۱۹۴۰، به نوعی غلط از آب درآمده بود. این تسلیم، علاوه بر پیروزیهای روحی و روانی، یک پیروزی تجهیزاتی و فنی را نیز نصیب ارتش و نیروهای آلمانی کرد؛ زیرا در همان زمان، ۸۰ درصد از وسایل نقلیه و موتوری شماری از لشکرهای آلمانی، از موجودی انبارهای ارتش تسلیمشده فرانسه تامین شده بود؛ وسایل و تجهیزاتی که از نظر مکانیکی و فنی به مراتب بهتر و قدرتمندتر از تولیدات مشابه در ارتش آلمان محسوب میشد. همین مسئله یکی از دلایل نفرت استالین از فرانسویها بود و این نفرت، بعدها و در جریان کنفرانس تهران، در سال ۱۹۴۳، خود را نشان داد و استالین به صراحت از فرانسویها به عنوان خیانتکار و همکار نیروهای اشغالگر یاد کرد. توزیع وسایل نقلیه موتوری فرانسوی در لشکرهای آلمان نازی، یک پیامد دیگر هم داشت؛ این مسئله در واقع یکی از عوامل بیشماری بود که موجب شد آغاز «عملیات بارباروسا» [اسم رمز عملیات اشغال خاک شوروی توسط آلمان] با تردیدها و اما و اگرهای فراوان روبهرو شود. البته بر اساس یکی از تئوریهای قدیمیتر گفته میشود که حمله نیروهای آلمانی به خاک یونان، در آوریل ۱۹۴۱، موجب به تعویق افتادن عملیات بارباروسا شد، اما این تعبیر واقعیت ندارد. دلیل اصلی تعویق عملیات بارباروسا، در واقع بارش غیرمعمول برف و باران در بهار ۱۹۴۱ و به زیر آب رفتن باند فرودگاههایی بود که برای فرود و برخاست هواپیماهای جنگنده آلمانی در نظر گرفته شده بود.نقشه و طرح ارتش آلمان نازی این بود که خاک شوروی را تا به اصطلاح «خط AA»، یعنی از آرخانگلسک، در سواحل دریای شمال تا آستراخان در جنوب شوروی، به اشغال خود درآورد. اگر این نقشه عملی میشد، نیروهای ارتش آلمان می توانستند درست پشت مسکو و همینطور، پشت ولگای اولیا مستقر شوند.«طرح گرسنگی» از جمله طرحهای محبوب نازیها به شمار میآمد. آن دسته از سربازان ارتش شوروی که از نبردهای سنگین آغازین عملیات بارباروسا جان سالم به در برده و البته از چاله به چاه افتاده بودند، چارهای جز این نداشتند که تا کوههای اورال عقبنشینی کنند. بر اساس این طرح که توسط نیروی هوایی آلمان تدوین شده بود، در همان حال که سربازان شوروی عقبنشینی میکردند، ساخت تاسیسات و اقامتگاههای شهروندان آلمانی و استعمار مناطق اشغالشده روسیه و اوکراین آغاز میشد. در طرح گرسنگی که هربرت باکه، از بلندپایگان حکومت نازی، بر تدوین آن نظارت و دخالت داشت، پیشبینی شده بود که محصولات غذایی شوروی برای تامین نیازهای نیروی هوایی آلمان مصادره شود. به این ترتیب، بر اساس این طرح، ۳۰ میلیون انسان بیگناه دچار گرسنگی میشدند و به ویژه، در شهرهای اشغالشده جان خود را از دست میدادند. این طرح رادیکال و بیرحمانه هربرت باکه، موجب شور و شعف هیتلر، گورینگ و هیملر شد؛ زیرا به باور آنها این طرح، در واقع راهحلی برای مشکل کمبود فزاینده مواد غذایی در آلمان و همزمان، سلاحی موثر و اصلی در جنگ ایدئولوژیک علیه نژاد اسلاو و «بلشویسم» به حساب میآمد. نیروی هوایی آلمان، به عنوان متولی اصلی این طرح، بلافاصله موافقت خود را با آن اعلام کرد. به این ترتیب، دولت آلمان میتوانست با محصولات غذایی شوروی، نیازهای سه میلیون نظامی اشغالگر و ۶۰۰ هزار راس اسب را از داخل کشور اشغالشده تامین کند و این مسئله، با توجه به دوری و عدم دسترسی به آلمان و مشکلات غذایی در داخل آلمان، یک پیروزی بزرگ محسوب میشد؛ اما وجه دیگر این طرح، خوابی بود که آلمانیها برای اُسرای شوروی دیده بودند. قرار بر این بود که این اُسرا، به صورت سیستماتیک گرسنگی بکشند و بر اثر گرسنگی بمیرند. با این روش، آلمانیها موفق میشدند که بدون شلیک حتی یک گلوله، بسیاری از نیروهای دشمن را نابود کنند. اما این طرح، هرگز به مرحله اجرا درنیامد؛ زیرا آلمانیها، اساسا با هرگونه تشکیل دولت مستقل یا هرگونه اعطای خودمختاری به اوکراینیها که به معنی حداقلی از استقلال باشد، مخالف بودند. به این ترتیب، حتی بیشتر آن اوکراینیهایی که در آغاز از حمله آلمانیها استقبال کرده بودند خیلی زود به اهداف واقعی برلین پی بردند و متوجه شدند که نازیها چه نقشههای شومی در سر میپرورانند. افزون بر آن، ظاهراً هیتلر هیچ درسی از تجربه حمله ژاپن به چین در سال ۱۹۳۷ نگرفته بود. در آن مورد هم یک ارتش کاملا آموزشدیده و از نظر قدرت نظامی برتر، به یک کشور بسیار پهناور حمله کرد و اگرچه در آغاز کار به پیروزیهایی دست یافت، اما مقاومتی که مردم کشور اشغالشده از خود نشان دادند، چنان شوکآور بود که وحشت و هرجومرجی غریب را در میان نیروهای اشغالگر رقم زد؛ وحشتی که به شکست ژاپن قدرتمند انجامید.هیتلر در جریان تحقیر و دستکم گرفتن بلشویسم، ظاهراً این مسئله را در نظر نگرفته بود و نمیدانست که وطنپرستی چنان ریشههای عمیقی در میان روسها دارد که هر لحظه و در هر موقعیتی، به آنها انگیزه لازم را برای ادامه جنگ میدهد، جنگی که بیش از هر چیز، خشم و عزم و اراده استوار در آن نقش ایفا میکند. افزون بر آن، بیشتر آلمانیها میدانستند که پیروزیهای ارتش این کشور در لهستان و اسکاندیناوی و کشورهای بنلوکس و فرانسه و بالکان، مرهون نیروی هوایی بود و نباید تصور شود که کلیت نیروهای مسلح آلمانی شکستناپذیر محسوب میشوند؛ تصور و توهمی که البته در آن زمان وجود داشت. در همان حال، افسران آلمانی برای افراد خود توضیح میدادند و اعلام میکردند که «در آستانه یکی از بزرگ ترین لشکرکشیهای تاریخ» قرار دارند و سه میلیون سرباز آلمانی آمادهاند با کمک ارتشهای فنلاند، رومانی و همینطور ایتالیا، جنگ علیه بلشویسم را آغاز کنند. فرماندهان و افسران آلمانی نیز، به افراد خود دستور میدادند که در هر شرایطی برای نبرد با دشمنی که بیاندازه ناتوان است، آماده باشند و در کمال راحتی اطمینان میدادند که نابودی ارتش سرخ شوروی تنها سه تا چهار هفته زمان خواهد برد. یکی از سربازان لشکر نیروهای مخصوص کوهستان، در دفتر خاطرات خود نوشت: «خدا را شکر که فردا صبح زود عملیات علیه دشمن دیرینه، یعنی بلشویسم، آغاز میشود. من واقعا خیالم راحت است. کاملا مطمئن هستم... و عقیده دارم که اگر بتوانیم این کشور و منابع و ذخایرش تا منطقه اورال را تصرف کنیم، آنگاه در موقعیتی خواهیم بود که خودمان غذایمان را تامین میکنیم و اروپا در موقعیتی قرار خواهد گرفت که تا هر زمان بخواهد، جنگ در دریا [علیه بریتانیا] را ادامه دهد.» یک افسر جزء در یگان مخابرات لشکر اساس، از این نیز خوشبینتر و خوشخیالتر بود: «من کاملا به این مسئله باور و اعتقاد راسخ دارم که نابودی روسیه نیز درست مانند فرانسه زیاد طول نخواهد کشید و احتمال میدهم که چنانچه وضعیت به همین صورت پیش برود، بتوانیم در ماه آگوست به مرخصی و تعطیلات برویم.» اما این بزرگ ترین گستاخی و خودبزرگبینی تاریخ، به زودی به پوششی برای بزرگ ترین و هولناک ترین جنایتی بدل شد که تاریخ بشریت تا به امروز تجربه کرده است.
منبع:سایت تاریخ ایرانی