سید عبدا... حسینی
تیغ بکش بر رگم کز تو مرا بیم نیست
سر چو نباشد جدا قابل تقدیم نیست
سر که جدا شد سراست تا که نخورده است تیغ
بر تن عشاق جز غده بد خیم نیست
باز سر انداختیم تا که بدانند فاش
در سر جان بر کفان باور تسلیمنیست
شام و حلب کربلاست حرمله آل سعود
شمر زمان جز همان داعش دژخیم نیست
حای حسین اوفتاد سوره یاسین بخوان
محسن بی سر شده از چه تو را میم نیست
محسن اگر گل شده است جشن شهادت بگیر
برگگل لاله را مجلس ترحیم نیست
نرخ سرم را مسنج با درم و با دلار
آن که ز سر بگذرد فکر زر وسیم نیست
یک ژن خوب این چنین می کندت سربلند
گل شدن آب و خاک قابل تعلیم نیست
با سر سردار عشق سلفی عزت بگیر
پیرزنی عشوه گر در خور تکریم نیست
ماه محرم هنوز نامده رفتی که هان
ظهر دهم منحصر در مه تقویم نیست
گفتمش آهسته تر گفت ندارم توان
گفتمش امشب بمان گفت که تصمیم نیست
سر بفشاندی چنان پای هدف که مرا
پیش سرت چاره جز کرنش و تعظیم نیست
گنگشده پیش تو شعر و غزل با کلام
چهره لبخند تو قابل ترسیم نیست
رفت به سوی حسین محسن ما سر به دست
سر چو نباشد جدا قابل تقدیم نیست
محمدحسین انصارینژاد
به سوی علقمه رفتم که تشنه کام بیایم
وسرگذاشته بر دامن امام بیایم
چه باشکوه به لب غنچه می زند صلواتم
مگر به باغ گل سرخ،باسلام بیایم
خوشا که گوش به بانگ دراى قافله باشم
به کربلای تو از حج ناتمام بیایم
شب است و همسفر مسلمم به غربت کوفه
که چون ستاره سرخی به پشت بام بیایم
خوشاکه جامه دران بین خطبه خوانی زینب
براین خرابه بچرخم به صبح شام بیایم
دعا کنید پدر! مادر! این دقیقه آخر
که سربریده براین دشت، چند گام بیایم
چقدر گمشده چون برگ گل سه ساله پرپر
علم به دوش به خونخواهی کدام بیایم
شنیده ام که به صحراست چشم یاس سه ساله
مگر به نام عمویش به انتقام بیایم
تمام حنجره هل من معین اوست به گوشم
تمام حنجره، «لبیک یا امام!» بیایم