رکنالدین دعویدار قمی
شاعر قرن هفتم هجری
آن ها که بنای عمر بر زرق نهند
آیند و میان من و می فرق نهند
بر فرق نهم خروس می را پس از این
ور همچو خروسم اره بر فرق نهند!
رضیالدین نیشابوری
سده ششم ق
خوردی خوردم، تو خون من، من دم تو
بُردی بُردم، تو جان من، من غم تو
دانم که نخواهی و، نخواهم هرگز
ای جان و جهان، تو کام من، من کم تو!
انوری
سده ششم ق
زیبا یارا! دل من این کی پنداشت
کز وصل توام امید برباید داشت
آسوده بُدم با تو، فلک نپسندید
خوش بود مرا با تو، زمانه نگذاشت
اسماعیل باخرزی
سده ششم ق
چاکر چو همه نقش خیال تو نگاشت
این فرقت دردناک را چشم نداشت
آسوده بُدم با تو، فلک نپسندید
خوش بود مرا با تو، زمانه نگذاشت
رضی نیشابوری
سده ششم ق
با درد، دل مرا نبردی بوده است
زآن درد که جرعهای و مردی بوده است
معذورم اگر دردسری آوردم
کان دردسرم از سر دردی بوده است
سنایی
سده ششم ق
هر شب ز غم عشق تو، رایی بزنم
در پردۀ وصل تو، نوایی بزنم
در کُشتنِ من، قصد مکن روزی چند
تا در غم عشق، دست و پایی بزنم!
جمالالدین مسعود خجندی
سده ششم ق
کی باشد ازین تنگ برون آمدنم؟
نام است ازین ننگ برون آمدنم
گویی مگر از سنگ برون میآید
پروانه از سنگ برون آمدنم